خواهر کوچکم از من پرسید :
پنج وارونه چه معنا دارد..؟
...
من به تندی گفتم ...
این سوال است که تو میپرسی؟
پنج وارونه دگر بی معناست...
خواهر کوچک من ساکت ماند...
و سوالش را خورد..
دیدم از گوشه ی چشمش نم اشکی پیداست...
بغلش کردم و آرام گرفت...
او به ارامی گفت که چرا بی معناست...؟
من که در همهمه ی داغ سوالش بودم ...
از دلم ترسیدم...
من که معصومیت بغض صدایش دیدم...
به خودم میگفتم:
اگر او هم یک روز ..
وارد بازی این عشق شود..
مثل من قهوه ی تلخ عاشقی خواهد خورد...
توی فنجان نگاهش ماندم...
مات و مبهوت فقط میگفتم..
بخدا بی معناست....
پنج وارونه غلط ها دارد...
تو همان پنج دبستان خودت را بنویس..
پنج وارونه ی ما یک بازیست...
بازی بی معنیست..
تو همان پنج دبستان خودت را بنویس..!
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.